«جایزه اولین روزهگل‌های شمعدانی »
8ام فروردین 1402

غزل ۳۰۶ حافظ

247 کلمات   موضوعات: شعر

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

 

 قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا

 فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

 

 چو بر در تو من بینوای بی زر و زور

به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

 

 کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم

 که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

 

 من شکستهٔ بدحال زندگی یابم

 در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

 

 خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت

که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

 

 دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد

بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

 

 چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو

 که طاعت من بیدل نمی‌شود مقبول

 

 به درد عشق بساز و خموش کن حافظ

 رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول  

 *****

قصد و نیتی در سر داری و بی‌صبرانه به دنبال یافتن بهترین راه برای وصول به آن هستی. چاره کار تو برای رسیدن به هدفت، صداقت و ایمان است. اگر امروز روزگار بر وفق مراد نیست، ناامید و مأیوس نباش. آنچه که خیر است برای تو پیش می‌آید. حوادث و غم‌های زندگی، همیشگی و ماندنی نیستند و زودگذر هستند. پس هرچه زودتر راه درست را انتخاب کن و در آن قدم بگذار. اسرار خودت را با هرکسی درمیان مگذار، برخی اصلاً متوجه درد و رنج تو نمی‌شوند و به همین خاطر آن را انکار می‌کنند.    

توسط فاطمه بانو   , در 04:30:00 ق.ظ


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم